عمه / ۲

ساخت وبلاگ

صبح ها هانا برای مدرسه رفتن خیلی اذیت میکند . همه ش خوابش می آید و گریه میکند که من اصلا مدرسه نمیخوام برم! مثلا فکر کن در خواب ناز باشی و ساعت ۶ونیم صبح با این وضعیت محکوم به بیدار شدن باشی.《صدای گریه، غرغر، من مدرسه نمیخوام برم》. برای همین روزهایی که فرداش تعطیل باشد من از او خوشحال ترم^_^
امروز جمعه. دیشب از همانجایی که خوابم برد تا همانجایی که بدون شنیدن صدایی از خواب بیدار شدم ، کابوس میدیدم. یک عمه که فوت کرد به کنار ، خواب میدیدم عمه ی دیگرم هم فوت کرده و دارم جیغ و شیون میکشم . افتضاح ترین خواب یک ماه اخیرم بود . صبح دلم میخواست همانجا سرم را توی بالش فشار بدهم و گریه کنم.
دلم میخواست زنگ بزنم حالش را بپرسم، بدم می آمد از خودم و از اینکه چون خواب مردنش را دیدم خبرش را بگیرم.فقط باید همان لحظه میبود تا محکم بغلش میکردم و شاید هم گریه میکردم و میگفتم خیلی دوستش دارم و قول بدهد هیچوقت تنهایم نگذارد!

مردادیه!...
ما را در سایت مردادیه! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : masalan-inke بازدید : 116 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 1:37